تهنیت بابت راه اندازی این صفحه ی پر با وبسیار ممنون مطلب بنده تحت عنوان زندگینامه ناصر زینل نیا کار کردید ضمنا من فایل تایپ شده مطالبم رو دارم اگر خواستید براتون ارسال می کنم
زندگی سبک وزن خراسانی
ناصر زینل نیا، یک داستانست پُر از آب چشم
زمانی که هنوز کشتی ازگود زورخانه به تشکهای اسفنجی کوچ نکرده بود پهلوان عباس زینل ید طولایی در کشتی گیری داشت. پیران کشتی مشهد هنوز فروکوفتن های او با غلامرضا گلکار واحمد طاهری را در گودهای زورخانه به یاد دارند. کشتی در خانواده بزرگ وستبرسینه ی زینل نیا که پشتشان به پهلوان عباس زینل میرسد موروثی است. زینل نیایی نیست که کشتی نداند حتی خویشان و بستگان ایشان همچون خانواده محترم حسین زاده (بخصوص مرتضی خان وفرزند خلفش) داماد زینل نیاها نیز کشتی می گیرند، مگرآنکه همچون ناصرخان زینل نیا با دلی شکسته و گُرده ای شکافته ازدست نارفیقان، ناهمشهریها وحتی کسانی که کناراو پشت یک میز و بر روی یک نیمکت مدرسه می نشستند با دنیای کشتی وداعی تلخ کرده باشد که نگذارد فرزند ذکورش دور و بر کشتی بچرخد. وچه درد ناک!! به دیدارمردی می رویم که بایستی ازدنیای کشتی با کوله باری ازموفقیت در سطح جهان والمپیک خداحافظی کرده باشد چرا که لااقل تاریخ کشتی می گوید او پنج سال عضو تیم ملی کشتی ایران درجهانی و المپیک بوده است. گاهی بساط عیش خود بخود جورمی شود گاهی به صد مقدمه ناجورمی شود. تحلیل رفتار ورزشی قهرمانانی نظیر ناصر زینل نیا و همچنین تمام کسانی که در جغرافیای این ورزش همراه او بوده اند اگر به درستی صورت گیرد می تواند چراغ راه آیندگان باشد. تا دیگر کسانی همچون او که همه چیز برای کسب مدال در سطح جهان والمپیک داشت (فیزیک مناسب، قدرت فراوان، چابکی و چالاکی، انعطاف واستقامت، حرف شنوی و انضباط ورزشی، خانواده ای همراه، پدری دلسوز و ایثارگر ، و… ) ناکام نشوند. ناصر زینل نیا نود درصد این راه طولانی از مشهد تا تیم ملی کشتی ایران را به خوبی طی می کرد اما آن ده درصدی که به مردان کار آزموده و کار بلد بستگی تام و تمام داشت در مورد او همیشه به قضا و قدر سپرده میشد. وچه دردناک!!
خدای ناکرده قصد تخریب کسی را نداریم اما طلای المپیک یک چیز است و نقره و برنزآن چیزی دیگر. درهمین ایران خودمان کسانی هستند که مدال نقره و یا برنز جهانی و المپیک را هم گرفته اند، اما اگر مسابقه انتخابی آنها در همان سال تکرارمیشد شاید عضویت مجدد در تیم ملی برایشان میسر نبود و یا اگر مسابقه المپیک و یا جهانی دوباره برگزار میشد دربسیاری از موارد جای نفرات با هم عوض میشد و عکس آن نیز صادق است. ای بسا کسانی که با یک باخت سوم شدند و یا ای بسا کسانی که نفر اول و دوم را بردند و با نفرسوم مساوی کردند و خود چهارم شدند. بداقبالی اینجاست که تاریخ، بسیار بی رحمانه قضاوت می کند و صاحب نشان طلا و یا نقره و برنز را قهرمان می داند و جنگجوی بی نشان را شکست خورده و در هیچ آمار و یا کَتَ گوری ازاو نشانی نخواهی یافت. وچه دردناک!
دردناک تر از آن اینست کسانی که به همه اتفاقات آن سالها واقفند و می دانند که عنصر بداقبالی در ورزش بخصوص ورزشی مثل کشتی که عناصر بیشماری در کسب عنوان درآن دخیل اند، نیز خود را به کوچه علی چپ می زنند و از کناررزمنده ای که بلقوه حتی می تواند قهرمان المپیک باشد
بی تفاوت می گذرند و تمام تلاشها و زحمات طاقت فرسای او را نادیده می انگارند و به راحتی جای او را به کسانی میدهند که «هِر» رااز« بِر» تشخیص نمی دهند. شامورتی بازهایی که دوبنده کشتی را پشت و رو می پوشیدند و کشتی بازی میکردند و نه کشتی گیری. چارخانه بازهایی که نه دنده اشان شکسته نه ابرویشان شکافته نه گونه اشان ترکیده، نه مینیسک زانویشان پاره شده، نه مچ پا یا دستشان دررفته، نه مهره های کمر و یا گردنشان زیرفشار بی امان حریف دیسک ترکانده و نه ازشدت کشنده تشنگی در رژیم های طولانی و گرسنگی دروزن کم کردن های زیاد تصوری دارند، امروز مصدرامورکشتی اند از صدر تا ذیل. وچه دردناک!
آیا ناصر زینل نیا با بیش از هفت سال حضور مداوم در بالاترین سطح قهرمانی کشتی دنیا نمی تواند مدرس کشتی باشد، نمی تواند داور درجه یک جهانی باشد، نمی تواند مربی بین المللی باشد؟ خنده دار نیست که امثال ناصرزینل نیا با سالها حضور در کشتی آنهم دربالاترین سطح و آنهم دروزن اول که کشتی گیر بایستی سرشار از فن وبند و بدل و ریزه کاری باشد، امروز خانه نشین باشد و اکثرحریفان شکست خورده او و یا حتی کسانی که یک صدم موفقیت های او را درکشتی بدست نیاورده اند مربی بین المللی باشند.(به هیچ وجه قصد تخریب دوستانی که با تلاش وافرو کوشش بی امان و فراگیری زبان انگلیسی توانسته اند به مدارج بالای مربیگری و یا داوری دنیا برسند را نداریم و مقایسه هم نمی کنیم) روی سخن باکسانیست که دایره مدار قدرت مدیریت در کشتی کشور هستند که اجازه میدهند افرادی مثل زینل نیا خانه نشین باشند و کسانی که در هیچ رده سنی و یا صنفی به قهرمانی کشور نرسیده اند مدرس ارشد فدراسیون کشتی باشند ویا مربی و سرمربی تیم ملی! وچه دردناک! شاید شادروان قیصرامین پور ، همین ناصرها، چه درکشتی وچه درفوتبال را درنظرداشته آنجا که گفته: دسته گلها، دسته دسته می روید ازیادها کیسه می دوزند با نام شما، شیادها. اعتراف می کنم حتی من نگارنده که سالها مجاور امام رضا(ع) و همشهری خانواده محترم زینل نیا بوده ام و همدوره ی زینل نیاهای بزرگتر، هرگزناصر را آنگونه که امروزفارغ ازوزن کم کردنها و استرس مسابقات روبرویش نشستم و ساعتها سنگ صبورش شدم وگوشی شنوا برای بغض تلنبارشده درگلویش، شناختم، نمی شناختم.
هرگز فکر نمی کردم ناصرزینل«درد مردم» داشته باشد، هرگز فکر نمی کردم مرد ریزنقش کشتی ایران با عضلات پیچ درپیچ و گوشهای گل کلمی اش چنین قلبی بلورین و شکننده داشته باشد آنگونه که وقتی صحبت از آخرین مسابقه جهانی دوران حضورش درتیم ملی شد، بغضش ترکید، مویرگهای کره چشمان مردانه اش متورم شد، کاسه چشمش پُر و خالی شد، گفت به آقا طالقانی گفتم با شما به تهران برنمی گردم برای من بلیط جداگانه تهیه کنید، مردمی که به فرودگاه می آیند کشتی شناسند و کشتی بلد، از هر مفسری بهترکشتی را می فهمند و من دیگرطاقت ندارم دستهای خالی ام را نشانشان بدهم آنها حلقه های گل را به گردنی می اندازند که قبلا مدالی زینت بخش آن شده باشد، من افتخاری برای مردمم نیاورده ام. وچه دردناک!!
ناصر زینل در سال ۱۳۴۸از پدر و مادری که اصالتا یزدی هستند متولد میشود با توجه به موروثی بودن کشتی دراین خاندان ناصرنیزکشتی را ازمهمانی های فامیلی و با تشویق پدرشروع می کند تا اینکه اولین مسابقه نونهالان را در نه سالگی درحالیکه اجازه شرکت درمسابقه را به اونمی دادندو با ریش گروگذاشتن وتعهد سپردن پدربرگزارمیکند. ناصر خیلی زود جایگاه خود را در کشتی خراسان پیدامی کند. و در تمام رده های سنی موفقیت های او چشمگیراست. اولین مربی خود را مرحوم ایرج نوذری میداند که مردی بسیار وارسته و کاربلد بود. پس ازمدتی ایرج خان که می بیند شاگرد از استاد سرشده او را به علی آقا معرب می سپارد و علی آقا که برای تحصیل به ژاپن می رود او مدتی نیز شاگردی جعفرموسوی را می پذیرد و سرانجام چنگیزعامل که در امر مربیگری مردی بسیار زیرک و کاردان بود پرورش این نوخاسته مربع گرد را بعهده می گیرد. استاد چنگیز عامل همه فاکتورهای قهرمانی را چنانکه افتد و دانی درژن او به وفورمی یابد لذا کمر همت به پرورش اومی بندد. قصدمان در این مقوله پرداختن به دردهای ناصرزینل است لذا ازذکر موفقیت های او در مسابقات تاسطح بزرگسالان که مثنوی هفتادمن کاغذ خواهد شد می گذریم وتنها آن بخش از اتوبیوگرافی او را وامی کاویم که مربوط به شرکت او درمسابقات بزرگسالان ایران وجهان است.
اولین حضور همراه با موفقیت او در رده سنی بزرگسالان برمی گردد به مسابقات قهرمانی کشورکه درسال ۱۳۶۶ و در شهر مقدس مشهد زادگاهش برگزارشد او وا میررضا خادم درخششی فوق العاده داشتند و ناصر در این سال دروزن اول پشت سر نورعلی قلیزاده و محمدرضا چایچی موفق به کسب مقام سوم شد و دومین حضوراو برمی گردد به مسابقه قهرمانی کشور که ازقضا باز در مشهد و درتیرماه برگزارشد و مشهدی ها با قهرمانی او در۴۸کیلو تولد نوخاسته ای جسوررا جشن گرفتند. این موفقیت سند حضور او در المپیک سئول را به نامش صادرکرد. گرچه در فعل وانفعالاتی که درسطح سرمربیگری تیم ملی بوجود آمد و منصوربرزگرجای مرحوم غفوریان راگرفت او مجبورشدمجددا نبردی درون اردویی را تجربه کندو با موفقیت درهیجده سالگی کاندیدای شرکت درمعظم ترین رویداد ورزشی جهان یعنی المپیک سئول شود که درمهرماه سال ۶۷یا ۸۸میلادی در سئول کره جنوبی برگزارشد. همانگونه که انتظارمیرفت ایران که سرمربی و سنگین وزنهای خود را پای پلکان هواپیما حذف شده دید با جوانان ۱۸ و ۱۹ساله خود راه به جایی نبرد و تنها عسکری محمدیان توانست با پایمردی موفق به کسب مدال نقره شود. در سال ۱۳۸۹میلادی قهرمانی جهان در مارتینی سوئیس برگزارمیشد و ناصرزینل نیزکه باتجربه شرکت درالمپیک نقشه هایی رادرسرمی پروراند با بی توجهی مربیان پس از یکی دو کشتی موفقیت آمیز نتوانست وزن تحویل دهد و به همین راحتی از گردونه مسابقات حذف شد. بعد جهانی سوئیس مسابقات آسیایی ژاپن بود که زینل نیاعلی رغم اینکه نفر اول ازمغولستان را با امتیاز برتر ۵ بر۱ شکست دادبه خاطر باخت به کره که درجهانی هم به او باخته بود مقامی بهتر از پنجمی نصیبش نشد.
در جهانی ۱۹۹۰ وارنای بلغارستان پس ازبرد در کشتی اول با یک حق کشی آشکارکشتی را به هیوگابل آلمانی واگذارکرد، ناصر می گوید خدا را شاهدمی گیرم این آلمانی حتی مرایک خاک هم نکرد و با ضد کشتی و ضربه های هولناکی که به سر و صورت و چشم من وارد کرد یک نمایش بسیار مشمئزکننده از کشتی را نشان داد، در ادامه کشتی ها نفراول مسابقات را که یک کوبایی بود ۱۲بر۴ شکست دادم یعنی در خاک هشت امتیاز از او گرفتم درصورتیکه کوبایی هیوگابل را ۳بر ۲شکست داد و من با همین باخت یک برهیچ سوم گروه شدم و برای پنجم ششمی بایک آمریکایی کشتی گرفتم که او هم سرنوشتی همچون من داشت و به کوبایاشی یک هیچ باخته بود و نفردوم که بلغاربودرا برده بود، با شکست آمریکایی بازمن پنجم شدم. در حقیقت من قربانی جدول شدم. چراکه اگرمثلا به آلمانی دو بر یک و یا ده بریک باخته بودم دوم میشدم ویا اگر کوبایی را ضربه میکردم اول گروه میشدم خب همه میدانیم که ضربه کردن کسی که برای اولی دنیا میجنگد کاربسیار مشکلی است.اگر چه او راتا مرز ضربه فنی هم پیش بردم. سال ۹۱ در جام تفلیس اول شدم یعنی بعد از ۱۳ سال که محمد بزم آور در تفلیس طلا گرفته بود دیگر کسی موفق به گرفتن مدال طلا ازتفلیس نشده بود فقط اهل فن میدانند طلای تفلیس چه عیاری دارد کما اینکه درهمان مسابقات امیرخادم، عباس جدیدی، عباس مجیدی، بهروزیاری و خیلی ها حذف شدند.
پس از آن به مسابقات آسیایی رسیدیم که در چله تابستان برگزار میشد و من برای رسیدن سر وزن قانونی کیلوهای زیادی راکم کرده بودم درآخرین تمرین با مجید ترکان چهار کیلو اضافه بودم و وزن کشی هم ساعت شش عصر فردا بود، باسکول دیجیتالی هم مثل امروز نبود بلکه ده باسکول قدیمی وزنه ای وجود داشت . بعد از تمرین با ترکان بدون اینکه ذره ای نوشیدنی و یا خوراکی بخورم با منصورخان به سونا رفتم و دو کیلو با مشقت فراوان کم کردم، منصورخان گفت ناصر اگر قطره ای آب بخوری فردا سر وزن نخواهی رسید، به اطاقم رفتم و روی تختم افتادم شاید بیش ازسی بار دوش آب یخ گرفتم و همانطور خیس خودم را به تخت می رساندم و بی حال می افتادم و این نمها از روی پوستم بخار میشد و دوش دوباره، ۲۴ساعت را به همین منوال گذراندم. اگر بخواهم تخیلاتم را برایتان توضیح دهم و یا وسوسه های این لحظات را ترسیم کنم باید قدرت تخیل آگاتا کریستی را داشته باشم و شما هم حوصله خواندن آن را، ساعت حدود ۵/۵عصربود با جناب جوادی برای کنترل وزن رفتیم ایشان گفت ۱۰۰گرم اضافه داری که چیزی نیست همین جا بنشین، حوله ام را روی سرم انداختم و نشستم، چیزی نگذشته بود که استاد جوادی سراسیمه آمدند و گفتند گویا باسکولت را عوض کرده اند برویم کنترل ومن ۲۰۰گرم اضافه داشتم (۱۰۰گرم اضافه برای مایو، تنها درایران رسم است) دنیاپیش چشمم تیره و تارشد هیچّی نمی فهمیدم تنها میدانم که گریه ام گرفت و استاد جوادی با پرخاش گفت برو سونا و من امتناع کردم خدا نگهدار برزگرباشد که دراین موارد کشتی گیران را ازلحاظ روحی خوب جمع وجور میکنند، گفت پسرم بیا با هم برویم و من به اتفاق ایشان یک ربع سونا گرفتم نمی توانم آن حالات رابرایتان توضیح دهم اما، همینقدرمیدانم که احساس میکردم روی پوستم آتش گذاشته اند. آخه، گفت: جانا، سوختن به تماشا نمی شود همچومن بسوز تا که بدانی چه میکشم.
خواننده عزیز، این پاراگراف را برای تمام مسابقات زینل نیا اعم ازداخلی یا خارجی که سروزن قانونی انجام شده بخوانید! کشتی گیران خوبی دروزن من حضور داشتند و بهترینشان لی هاک سون بود که درالمپیک بارسلون یوردانف را برد و مجید ترکان را هم در آسیایی تهران برده بود. در کشتی های ابتدایی کشتی گیر مغول و چین را بردم و دور سوم به او خوردم و تا سه ثانیه به پایان از او عقب بودم که با اجرای یک فن کمر سریع او را شکست دادم ودر آن مسابقات اول شدم. درپایان مسابقات منصورخان که اندکی از زجر مرا حس کرده بودند گفت زینل نیا برای مسابقات جهانی وارنا انتخاب شده است.
بد شانسی ازسر من دست بردار نبود در مسابقات جهانی ۹۱ وارنا من بعد از تحویل وزن صبح روز بعد برای اینکه وزنم بالا نرود که عصر بتوانم راحت وزن تحویل بدهم تنها یک چایی خوردم خدا را شاهد میگیرم که ناهار نخوردم و با همان یک چایی سه کشتی گرفتم که البته کمی سبک بود در کشتی چهارم با وودگار اورجیف روبرو شدم که درفینالِ قهرمانی جوانان جهان او را ۱۲بریک برده بودم. متاسفانه بعلت ضعف قوای جسمانی دو بر یک کشتی را به او باختم و رفتم برای سوم چهارمی. عصرکه به سالن آمدیم و منتظر کشتی بودیم آقا نوایی به پدرم گفت، ناصر برود سونا که وزن تحویل بدهد امروز عصر کشتی ندارد، پدرم سوال کرد آقا، گروه اول در حال کشتی است مگر میشود گروه ب کشتی نداشته باشد نوایی گفت من ازجدول سوال کردم گفتند فردا کشتی دارند پدرم که به این حرف اعتماد نداشت به سرپرست تیم که در آن سالها جناب توکل بود گفت شما سوال کنید آیا ناصر کشتی ندارد؟ ایشان سوال کرد وگفت بله کشتی ندارد برود برای وزن کم کردن و من به اتفاق آقای هادی عامل که درآن سالها هنوز گزارشگری نمی کرد به سونا رفتم و دو کیلو و ۳۰۰گرم وزن کم کردم وزنم ۹۰۰/۴۷ شده بود از سونا خارج شدم و حوله ام را روی سرم کشیده بودم و منتظر وزن کشی بودم که ناگهان دیدیم آقا نوایی به سرو سینه زنان خودش را به ما رساند که چه نشسته اید ناصر کشتی دارد. خدا را شاهد میگیرم که ایشان از ناراحتی گریه می کرد و می گفت حریفش که همان گابل آلمانی باشد وسط تشک ایستاده، عکس این صحنه وجود دارد که بند یک کفشم را مرتضی حسین زاده می بست و دیگری را آقا طالقانی که در آن سالها رئیس هیئت تهران شده بود. خب شما خودتان را جای من بگذارید ۲۴ ساعت است چیزی نخورده ام چهار کشتی سنگین گرفته ام ۵/۲ کیلو وزن کم کرده ام خدا میداند از دست همراهان تیم می گریختم که کشتی نگیرم بالاخره با اعصابی بهم ریخته به دیدارگابل آلمانی فرستاده شدم. عمرا گابل امتیازبگیر من باشد درحالی که هاج وواج بودم و فریاد می زدم کشتی نمی گیرم، ازاو «یکدست،یکپا شدم» تمام کشتی گابل همین بود، در ثانیه های آخربا فن کمرمن پا درهوا شد و کشتی به تساوی کشیده شد اما من دیگرجانی دربدن نداشتم که پل شکن را کامل کنم واو با یک نیم غلت مرا خاک کرد و تمام ، اینبار هم رویای کسب مدال من تعبیر نشد.
سال بعد آمدم ۵۲ کیلو، در قهرمانی کشور کرمانشاه سال ۷۰ ستاره مسابقات شدم و حتی حریفانم نتوانستند یک امتیاز از من بگیرند. غلام محمدی در آن سال به کلی اوت شد و بازسال بعد در قهرمانی کشوراراک سال ۷۱ اول شدم و غلام محمدی سوم شد. همان جا اعلام شد این مسابقات انتخابی المپیک ۹۲ بارسلون است. اما بعد حرف خودشان را برگرداندند و گفتند ۲۲ بهمن انتخابی المپیک است. البته من جسته گریخته شنیده بودم منصورخان و آقا صنعت نظرشان روی ترکان بود حتی به چشم خودم دیدم و شنیدم آقا صنعت با آن ادبیات و لهجه خاص خودش درتلویزیون گفت: ترکان انتخاب شدس. ۲۲ بهمن آن سال در ساری برگزار میشد من و ترکان هر دو وزن کشیده بودیم، دور سوم بود و من در حال گرم کردن خودم بودم که دیدم ترکان آن بالا با کت و شلوار بین تماشاگران نشسته به پدرم گفتم و پدرم با جوادی درمیان گذاشت ایشان گفت ترکان کشتی نمی گیرد گفتم مگر می شود بعد از سه دورکشتی نگیرد؟ (درپرانتزعرض کنم ترکان سال قبل در توکیو اول جهان شده بود و موقعیتی کسب کرده بود ضمن اینکه آقایف روس که در توکیو روی سکوی سوم ایستاده بود در این مسابقات شرکت داشت و ترکان از او چشم می زد ضمن اینکه من محمد طلایی و اصغر اسدی را برده بودم که هر دو آقایف را برده بودند و آقایف هم حذف شده بود). پدرم گفت یعنی که چی ؟ چراکشتی نمی گیره ؟ اینا باید اینجا تکلیف وزن دوم المپیک را روشن کنند. جوادی گفت زیر بغلش دمل درآورده. پدرم ناراحت شد و گفت زیر بغلش دمل درآورده یا جیگرش؟! جوادی بدون اینکه پاسخی بدهد از ما دور شد و پدرم گفت باباجان برو کشتی بگیر ما که زورمون به اینا نمی رسه، بالاخره یه طوری خواهد شد. در آن مسابقات بعد ازشکست سعید کولیوند اول شدم.
فدراسیون نشین ها وعده کشتی ما را به جام دانکلف دادند و ما سه نفربه جام دانکلف رفیتیم (من وترکان و کولیوند) کولیوند اوت شد من سوم شدم و ترکان اول درصورتیکه ما به هم نخوردیم و این نمی تواند ملاک درستی باشد. در همان مسابقات ۲۲ بهمن اکبرنژاد به عسکری باخت اما در جام دانکلف ، اکبرنژاد عسکری را برد. آقا صنعت درتلویزیون گفت ما برای المپیک کشتی انتخابی نداریم انتخاب خود را انجام داده ایم، پدرم که برای تماشای مسابقات آسیایی به تهران رفته بود با آقا صنعت روبرو شده بود و ایشان گفته بود به ناصر بگو خودش را برای المپیک آماده کند البته در ۴۸کیلو!! خب شما جای من، دوسال است که به ۵۲ کیلو آمده ام در دو قهرمانی کشور و ۲۲ بهمن اول شده ام دراین وزن جا افتاده ام حتی برای ۵۲ کیلو وزن کم می کنم چگونه به ۴۸ کیلو بیایم؟ توضیحا عرض کنم در آسیایی قبل من اول شده بودم ولی نادر رحمتی در تهران چهارم شد و اینها از او نا امید شده بودند و چنین تصمیمی را فی البداهه گرفته بودند. هرچه از پدرم اصرار دیدم، بیشترمصرشدم که به ۴۸ کیلو برنگردم.
برای مسابقات جهانی ۹۳ تورنتوی کانادا منصورخان برزگر از تیم ملی رفت !! و یا حذف شد!! به درستی نمی دانم. اما این مشخص بود حاج محمد خادم و محمد رضا نوایی سررشته دار امور شده اند، اختلاف عمیق خادم با زینل نیاها هم که اظهر ومن الشمس است. ضمن اینکه نوایی اساسا مربی مقتدری که درسطح تیم ملی موثر باشد نبود. بنا بر این اختیارتیم افتاد دست خادم ها. ابتدا قبول کردم به ۴۸ کیلو بیایم چرا که زور بود و آقا طالقانی گفته بود. اما بعد از ده روز دیدم توان وزن کم کردن را ندارم لذا گفتم یا۵۲ یا کشتی نمی گیرم، نوایی دوستی قدیمی با بابک اسدی داشت و بابک هم رانت محمدی بود که دوم شده بود ، همین پیوندها باعث شد که علی رغم انتخابی های مجددی که برای ۵ وزن برگزارشد و همگی با باخت انتخاب شدند، برای بنده انتخابی نگذارند، یعنی حق زینل نیا یک انتخابی هم نبود؟ و برای خالی نبودن عریضه مرا بعنوان ذخیره به جهانی بردند که بیشتر باعث تخریب روحی من شد تا بازسازی روحی. چرا که رزرو یعنی اضافه، وهمه چیز اردو برای او زجرآو راست از عکس گرفتن تیم بگیر تا لباس گرفتن و غیره…
غلام محمدی در جهانی کانادا دوم شد و میخ خود را در ۵۲ کیلو کوبید. مسابقات ۲۲بهمن ملاک انتخاب برای جهانی ترکیه شد. در آن مسابقات من وغلام کشتی نزدیکی گرفتیم و علی رغم اینکه ۴ بار او را برده بودم۲ بریک باختم. دیگر چاره ای نداشتم که بر گردم به ۴۸ کیلو، اولین مسابقه دراین زمان جام جهانی کانادا بود که من بعداز ۹ کیلو وزن کم کردن دراین مسابقات شرکت کردم و شش برد قاطع بدست آوردم وحتی یک امتیاز هم ندادم. و بدون انتخابی برای جهانی ترکیه انتخاب شدم و به فاصله دوماه یک ۹کیلو و یک ۱۲ کیلو وزن کم کردم. در جهانی ترکیه وزن کشی یک روزه بود و من برای اولین بار بدون سونا سروزن رسیدم. بعد از وزن کشی قرعه من به روسیه اصابت کرد و من روس را ۵ بریک بردم. اوکراین را ده بر۵ بردم. کشتی سوم به الکسیس ویلای کوبایی باختم. سه بریک، بلغارکشتی گیری نبود که ببرمن باشد داوری مسئله دار بود و هفت ثانیه مانده بود که کشتی تمام شود بر اثر اشتباه تاکتیکی خودم باختم «نفرین به زیری که بیجا گرفته شود» بازسوم گروه شدم و آن روس که من او را برده بودم آمد و این بلغار را برد با هفت هشت امتیاز اختلاف.
این پایان کار مردی بود که با همه وجود تلاش کرد برای کشورش افتخار کسب کند ازتمام هستیش مایه گذاشت، کیلوهای فراوانی از اندام کوچکش کاست تا شاید این افتخار راداشته باشد که ترنّم سرود ملی به خاطر دلاوریش طنین انداز سالنهای مبارزات شود و پرچم خوش رنگ کشورش به اهتزاز درآید و مردم دنیا به احترامش به پا خیزند و در جشن قهرمانی او سهیم شوند. اما نشد. ناصر زینل می گوید بعد از ترکیه همه چیز برایم تمام شد. خودم را در خلاء حس میکردم تنهای تنها، سرخورده و ناامید، پشیمان از آنهمه زجر که خودم کشیدم و پدرم که هرگز تنهایم نگذاشت و من هیچگاه نتوانستم به آرزویش برسانم. گرچه سال هاست از آن روزهای تلخ ناکامی میگذرد اما هنوز خودم را شرمنده همشهریان و هموطنانم می دانم.
در آن سالها ایران دربدر به دنبال قهرمانانی می گشت که بتوانند نام کشور را در میادین بین المللی فریاد کنند و چه جایی بهتر از میدان ورزش که میدان جنگ زمان صلح است. لذا قهرمانان ملی ارج و قرب زیادی داشتند و زیاد توی چشم بودند و خیلی ها از همین موقعیت استفاده کردند و به مقامات بالاوآلاف و علوفی هم رسیدند. گر چه مردم خیلی زود همه چیز را می فهمند و خیلی زود دوغ ودوشاب را از هم تشخیص میدهند و خیلی هاهم تلاش کردند جهان پهلوان بسازند و برخی هم بدشان نمی آمد جهان پهلوان شوند حال آنکه پهلوان پنبه ای بیش نبودند. درد ناصرزینل اینست که ازاین خوان یغما نسیبی معنوی هم نبرد که به نسیب مادیش نیازی نداشت، چرایش را نمی دانم !! خیلی فکرکردم که او از ششدانگ لازمه ی قهرمانی کجایش را کم داشت اما نتیجه ای نگرفتم خود ناصرخان هم نتیجه ای نگرفته که اگر گرفته بود امروز خود را مغبون حس نمی کرد. شاید اگر او هم مهاجر میشد و یا زیربلیط صاحب رانتی میرفت و یا چله نشین خانه و کاشانه صاحب منصبی میشد و یا ساک کش مربی مقتدری میگشت امروز مدالکی در ویترین داشت که پزش را بدهد، اما ناصرزینل آدمی نبود که این بهای سنگین را بپردازد.
برچسب ها :کشتی آزاد ایران ، کشتی خراسان ، ناصر زینل نیا
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
با سلام خدمت همه دوستان و بخصوص آقای زینل نیای عزیز.
من کشتی رو از نونهالان با ایشون سال ۷۸ شروع کردم و اگه بشه امسال پسرم رو میخوام ببرم پیش ایشون.البته اگه اجازه بدن
یکی از حسرت های ملی من در ورزش همین بدشانسی های ناصر عزیز بود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 3 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۳